اشعار عاشقانه

 

اشعار اجتماعی

 

اشعار حماسی

 

پی نوشته های تاریخی


 

 
دیباچه


 

كاش پروين ، فروغ و اخوان مي ماندند

كاش ، نيماي شمالي به جهان عمر هزاري مي داشت

كاش سهراب سپهري، همه عمرش گل عرفان مي چيد

كاش ، در مكتبشان راز نهان مي خواندم

كاش ، انديشه نازكدلي نيماها، غيرت فارسي ثالث ها، يونجه زار و لب آبي ،كه سپهري، رخ زيباي در او مي انداخت، زنده چون قامت رعناي سپيداري بود

كاش ، يك شب سهراب ، دستهايم را خوب ، مي فشرد از سر ذوق.

 

اشكهايم را كاش ، پر بلدرچينش مي زدود از رويم

 

كاش ، نيما دلش را مي شست

كاش ، پروين دمي مي آمد، يا ببينم در خواب رخ عرفاني او

كاش يك شب به مناجات خداوندي او دل من وا مي شد

كاش ، سهراب عزيز بار ديگر، همچو راوی ، به جهان مي روئيد