كاش پروين ،
فروغ و اخوان مي ماندند
كاش
،
نيماي
شمالي به جهان عمر هزاري مي داشت
كاش
سهراب
سپهري، همه عمرش گل عرفان مي چيد
كاش
،
در
مكتبشان راز نهان مي خواندم
كاش
،
انديشه
نازكدلي نيماها، غيرت فارسي ثالث ها، يونجه زار و لب آبي ،كه سپهري، رخ زيباي
در او مي انداخت، زنده چون قامت رعناي سپيداري بود
كاش
،
يك شب
سهراب ، دستهايم را خوب ،
مي فشرد
از سر ذوق.
اشكهايم را كاش
، پر
بلدرچينش مي زدود از رويم
كاش
،
نيما دلش
را مي شست
كاش
،
پروين
دمي مي آمد، يا ببينم در خواب رخ عرفاني او
كاش يك شب به
مناجات خداوندي او دل من وا مي شد
كاش
، سهراب
عزيز بار ديگر،
همچو
راوی ،
به جهان مي روئيد
|